خروش شعر در رگهای کارون
نگاهی کوتاه به انجمن خانگی شعر «خروش کارون» اهواز
رسانه-هفتهنامۀ فردا: به طور کلی دو نوع انجمن شعر فعال در کشور وجود دارد. یکی انجمنهای دولتی و گاه مردمنهاد با مجوز و نظارت ادارات فرهنگ و ارشاد اسلامی یا استانداریها؛ و دیگری انجمنهای خانگی (انجمنهای مردمیِ مستقل) که به صورت ثابت در منزل مدیر مؤسس انجمن یا گردشی در منزل اعضای انجمن اما با مسئولیت و مدیریت مؤسس آن برگزار میگردد.
انجمن خروش کارون به مدیریت شاعر پیشکسوت، استاد محمد بقالان؛ از مهمترین انجمنهای خانگی شعر در حوزۀ شعر در جنوب کشور است.
این انجمن در سه سال آغازین به صورت هفتگی بود و در ادامه تا هم اکنون در عصر جمعۀ آغاز هرماه، در منزل یکی از شاعران عضو انجمن برگزار میگردد و تاکنون کارنامۀ موفقی در پرورش استعدادهای شعری و حضور پیشکسوتان داشته است.
انجمن خانگی خروش کارون همچنین توانسته است چند همایش ادبی و بزرگداشت چهرههای ماندگار ادبی استان را به صورت مستقل و بدون حمایت سازمانها و نهادها برگزار نماید.
در این گفتار، در چند روایت به معرفی خروش کارون از زبان مدیر و شماری از اعضای این انجمن پرداختهایم.
۱٫
روایتِ «محمد بقالان»/شاعر، فعال و پیشکسوت ادبی
مدیر انجمن شعر خانگی خروش کارون
انجمن خروش کارون در روزهایی آغاز به کار کرد که پراکندگی در جلسات شعرا و بی ثباتی در کانونهای شعری مرکز استان ریشه دوانده بود.
انجمنهای ادبی آبادان و خرمشهر بهکلی تعطیل شده بودند. و انجمنهای شوش و دزفول و بعضی نقاط دیگر استان بعضاً تعطیل یا نیمه تعطیل بودند.
غرش توپخانۀ صدام همهجا را ناامن کرده بود و تنها انجمنی که تقریباً کمی ثبات داشت و تاحدودی فعال بود انجمن سابق ادارۀ ارشاد بود که در محل سینما دنیا برگزار میشد.
گروه دیگری نیز از شعرا جلساتی در منازل تشکیل میدادند که هر هفته تعدادی از آنها کم میشد. آخرین جلسهای که در منزلِ مرحوم عبدالرحمان بهزادمنش تشکیل شده بود و جمعا پنج نفری بیشترنبودیم؛ مرحوم بهزادمنش یکی از پیشنهادهای مرا که برای انسجامدادن به جلسات و حضور مستمر اعضا اثر بخش بود به مسئول جلسه ابلاغ فرمود.
عملاً چیزی به نام انجمن واقعی در اهواز وجود نداشت که شعرا را جذب کند. در چنین وضع نابسامانی جلسه شعر هر از گاهی از اسفند سال۱۳۶۰ در منزل بنده برگزار میگردید. و این خود تمرینی بود برای شروع یک حرکت تازه.
این جلسات ابتدا بهطور نامنظم هر از گاهی تکرار میشد تا اینکه بهطور قطعی و جدی در اسفند ۱۳۶۳ بنده مجدداً از مرحوم فریدون کربلی، مرحوم بهزادمنش، ابراهیم سنائی، جناب محمود نائل، کاظم طائفی، هوشنگ شهبازی و یکی- دو شاعر دیگر برای تشکیل انجمنی دعوت کردم.
اولین جلسه شعر انجمن (که بعدها نام آن را انجمن خروش کارون نهادیم) در صبح جمعۀ یکی از روزهای اسفند ماه در منزل بنده تشکیل شد و استمرار پیدا کرد.
بطوری که هفته بعد این تعداد به دو برابر رسید و هر هفته بر تعداد شرکت کنندگان افزوده میشد و شعرا هر صبح جمعه از ساعت هشت و نیم به شعرخوانی و نقد و بررسی اشعار همدیگر میپرداختند و پس از صرف نهار؛ محل برگزاری جلسه هفته بعد را اعلام میکردیم.
اولین کنگرهای که این انجمن برگزار کرد، کنگرۀ زندهیاد آرش بارانپور ـ یکی از اعضای انجمن خروش کارون ـ بود. این بزرگداشت طبق وصیت خودش در تاریخ۱۳۷۱/۹/۲۰ در بهشت آباد اهواز برگزار شد و بیش از یکصد و پنجاه شاعر در آن شرکت داشتند.
کنگره بعد هم کنگره زندهیاد سیدنعیم موسوی بود که در باشگاه پوریای ولی و به همت و تلاش و همکاری جناب حیاتقلی فرخمنش، کریم خسرویراد، ابراهیم سنائی، محمود نائل، حبیب الله بهرامی، عبدالرضا قناد، علی عبدی، محمدرضا کایدی، فریدون کربلی و سیدحسن صفوی در تاریخ ۷۴/۱۱/۲۴ برگزار گردید.
و اما سومین کنگره هم گنگرهٔ حکیم وفائی بود که در حد کشوری و در روزهای بیستم تا بیست و دوم مهرماه به مدت سه روز در سالن شهرداری و سالن تکیۀ زندهیاد سید حسن صفوی بهطور شبانه روز به بهترین نحو برگزار گردید و در آن شعرا و نویسندگانی چون نصرالله مردانی، خسرواحتشامی، سعید بیابانکی، شمس آل احمد، سیدعلی صالحی، خسرو احتشامی، فیلسوف معاصر ـ دکتر ابراهیم دینانی ـ و بسیاری از بزرگان شعر و ادب از سراسر کشور حضورداشتند.
برای آشنایی بیشتر خوانندگان محترم با پیشینۀ این انجمن، پیشنهاد میکنم رجوع شود به کتاب «آشنائی با انجمنها و آثار مفاخر فرهنگی و عملکرد آن در استان خوزستان. کتابهایی که از انجمن خروش کارون یاد کردند بسیارند.
اما آنچه مهم است این است که همچنان و پس از سی سال اعضای این انجمن با مهربانی و صمیمیت در حال فعالیت هستند و جمعۀ اول هر ماه در منزل یکی از اعضا دور هم گِرد میآیند و شعرخوانی میکنند.
انجمن خروش کارون انجمنی ست غیردولتی که به هیچ سازمان و دستۀ سیاسی و گروه خاصی؛ وابستگی ندارد! انجمی است خود جوش که در خاک جنوب ریشه دوانده و در قلب شعرا شکوفا گردیده و هدف او پرورش ادبیات جنوب و تعالی هنر شعر است! و دروازۀ آن به روی همۀ علاقه مندان باز است.
اگرچه این اواخر به دلیل سرگرم شدن شعرا در دنیای مجازی، متأسفانه جلسات حضوری تا حدودی خلوت شده اما با تشکیل دو گروه به نام خروش کارون در فضای مجازی و شبکههای اجتماعی، فعالیت این انجمن به روزتر شده و تلاش بی وقفۀ آن در امر تبادل افکار و خدمت به شعر و ادبیات در سطح فرامنطقهای فعال است و از شعرای بزرگ کشور در جمع کارونیان بهره مند است!
این انجمن با وجود مشکلات متعدد هنوز هم به بهترین شکل در جریان است و جلسات این انجمن در عصر جمعۀ اول هرماه در منزل یکی از اعضا برگزار میگردد.
۲٫
روایت استاد مصطفی اسماعیلی(سینا)
شاعر و پیشکسوت ادبی و ورزشی
یاد باد آن روزگاران یاد باد…
میخواستیم مدرن شویم؛ نشد. خواستیم درخت بارور شده شعر استان را آلاچیق شویم، نشد. دل خوش کرده بودیم به پیشگامان شعر دهههای ۴۰ و ۵۰. چون در شهر طلای سیاه اهواز ابَر شاعرانی داشتیم مانند ادیبالدین کسروی(ساسان)، حبیب الله کرد(مرجان)، هوشنگ عقیقی(همایون) عبدالرضا قناد دزفولی، محمد شیدا(شیدای دزفولی)، عیسی سجادی، سیروس شجاعیفر و منشط اهوازی.
اما چرا از دهۀ ۵۰ به بعد مشعل فروزان شعر خوزستان نیمسوز شد؟ چرا شاخههای بارور و باردهی شعر این استان باید پژمرده شود؟
چرا مشعل شعر نو که در دست خوزستانیها مخصوصاً شاعران آبادانی و مسجدسلیمانی مانند عبدالمهدی جهادیها، نعیم موسویها و چالنگیها و مانندهای هرمز علیپور بود باید کورسو بزنند؟
مگر خانم فروغ فرخزادها، منوچهر آتشیها، حسن و حسین توفیق، احمد محمودها و ابوتراب جلیها روی همین خاک نفتآلود رشد نکردند و به اوج نرسیدند؟!
در دههها و سدههای قبل مگر خوزستان سرزمین و زادگاه منصور حلاجها نبود؟
مگر وفایی شوشتری نبود؟ مگر ما شباب شوشتری فیلسوف تستری، ناهیدی دزفولی، قاضی نورالله و دعبل خزاعی ندداشتیم؟
همین فراز و فرودها، همین دور زدنها و برگشتنهای دورانی هم این باید و نبایدها این چرا و چراها مرا و اندیشه ام را از اوج به موج میسپرد و حسرت میخوردم. چون مرا همرازی نبود و چارهسازی را سراغ نداشتم.
و اداره فرهنگ و هنر هم حرکت لاک پشتی داشت. در یکی از همین روزهای پریشاناندیشی، محمد بقالان را دیدم. از حالات شعر و شاعری از او پرسیدم. گفت دفتر شعرم بالای تاقچۀ سرداب منزلم گرد و خاک نوش جان میکند!
انگار کشف راز سیب نیوتون برای من تداعی شد. پریدم دستش را گرفتم، او را به خانه بردم و گفتم به فرمودۀ پیر و مرادمان حافظ؛ بیا تا گل برافشانیم و می در ساغر اندازیم/ فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو براندازیم.
پرسید چگونه؟ گفتم حالا که تنها انجمن شعر فرهنگ و هنر هم فعالیت شعری ندارد؛ بیا تا من و تو انجمن شعر ماهانه تشکیل بدهیم و به پیروی از نیاکانمان مثل پدربزرگهای ما در خانۀ پدریمان زیراندازی بگستریم و دوستان قدیم و جدید شاعر و آنهایی که علاقمند به فرهنگ و ادب این کهن سرزمین میباشند را برای شعرخوانی دعوت کنیم.
به عبارتی دیگر کارگاه شعر و ادب راهاندازی کنیم و صمیمانه به سهم خود چراغ نیمه روشن فرهنگ و ادب کهن سرزمین مان متجلی تر کنیم. بقالان این شاعر خودآموختۀ سینهسوخته، مثل اسفند روی آتش بالا پرید و مشتاقانه پذیرفت و به این طریق با دعوت او از شعرای خوزستانی، اولین جلسۀ شعر در منزل محمد بقالان برگزار شد و با استقبال دیگر دوستان شاعر؛ انجمن ادبی خروش کارون پا گرفت و تا امروز ۳۶ سال است که هنوز با همان سبک و سیاق، متأثر از نیاکان و مکتبخانههای قدیمی در جهت پیشبرد شعر استان در زمینۀ شعر کلاسیک و شعر نو/نیمایی و سپید تلاش سازندۀ توأم با صداقت و خلوص فعال و پربار بوده و هست و برای شاعران حرکتی رو به جلو و رضایت مندانه دارد!
در این چندین و چندساله، اگرچه اداره محترم ارشاد تاکنون مجوز مستقل فعالیت به انجمن خروش کارون نداده است؛ اما به خاطر احساس مسئولیت کارگزاران آن و حاشیه نداشتن این انجمن دیرپا، مسئولین محترم ارشاد با اطمینان و باور، تداوم انجمن داری بقالان را محترم مغتنم میدانند.
نتیجه این همبستگیها باعث شده که شاعران نو پای سالهای پیشین این کارگاه هنری و ادبی، همین شاعران مطرح و توانای امروزی شوند. و هنوز با اینکه اکثر آنها صاحب نظر در این فنون و متون شعر! وحریم و حضور در انجمن خروش کارون را گرامی میدارند!کلام آخر ثواب در این است که به متولیان انجمن خروش کارون و به خصوص استاد محمد بقالان و جناب کریم خسروی دست مریزاد بگویم زیرا دوام و بقای این کانون فرهنگی خودجوش متاثر از حسن مسئولیت پذیری مدیریت و متولیانش میباشد.
۳٫
روایت حبیبالهو بهرامی
شاعر، منتقد و روزنامهنگار
«خروش کارون»، انجمنی ادبی و مردمی است با سابقهای کهنو از ابتدای ۱۳۶۰ تا کنون فعال است و هر ماه نشستهای ادبی در خانههای شاعران عضو این انجمن برگزار میشود.
بیش تر زحمات این انجمن از ابتدا بر دوش محمد بقالان است و سپس کریم خسرویراد. اما دیگر اعضای این انجمن در برگزاری نشستهای ادبی تلاش میکنند.
در نشستهای ماهانه این انجمن، شاعران بسیاری رفت و آمد داشته اند. شاعرانی که هر ماه خود را آماده میکنند تا در نشستها شرکت کنند و البته باید یادی کنیم از شاعرانی که از دار دنیا رفته اند و در تداوم انجمن نقش زیادی داشتند. از ایندسته میتوان به زنده یادان عبدالرحمن بهزادمنش، فریدون کربلی، عبدالرضا قناد دزفولی، آرش بارانپور، سیدنعیم موسوی و مهدی طاهری اشاره کرد که در پربارتر کردن نشستها تأثیر زیادی داشتند.
در حقیقت انجمن خروش کارون از قدیمی ترین انجمنهای ادبی است که تا کنون توانسته به حیات خود ادامه دهد. در این باره باید از استاد بقالان که با تلاش خستگیناپذیر خود نگذاشته چراغ این انجمن خاموش شود تقدیر و تشکر کرد.
انجمنهای ادبی اساسنامههایی دارند که بر مبنای آن نشستهای خود را برگزار میکنند و به پیش میبرند. خوش بختانه خروش کارون نه انجمن سیاسی بوده و هست و نه گرایشهای قومی داشته و نه وابسته به گروه و حزبی است.
انجمنی است آزاد اما تابع شرایط و مقررات خودش و با این که دوستی و صمیمیت شاعران شرکت کنندگان در آن زبانزد خاص و عام است. در نقد و بررسی شعرها، نانی به کسی قرض داده نمیشود و کار کارشناسی صورت میگیرد و در نتیجه نقاط ضعف و قوت شعرها مشخص میشود. شاعران نیز در پی رفع کاستیهای شعر خود بر میآیند و هر شاعر بعد از خوانش شعرش در مییابد که در کدام راه افتاده است و چه گونه میتواند با رفع نقاط ضعف شعرهایش و مطالعه بیشتر گامهای بلند تری بردارد…
انجمنهای ادبی زیادی هستند که هر هفته یا ماهانه تشکیل میشوند؛ اما خروش کارون تنها انجمن مردمی است که شور و شوق و صفا و صمیمیت اعضای آن بی مثال است. از آن جا که در این انجمن از سرابِ بَهبه و چهچههای بیخودی به دور است و منتقدان به نقد شعرها میپردازند نه نقد شاعر؛ در نتیجه نقاط قوت و ضعف شعرها آشکار میگردد و مسلماً در راه توسعه و پیشرفت شعر تأثیر زیادی خواهند داشت.
افرادی که در این انجمن شرکت کرده و میکنند تلاشگرانی بوده و هستند که در طول حدود چهار دهه زحمات بسیاری کشیده اند و امروزه جزو شاعران و منتقدان حرفهای استان و کشور هستند. نقدها و بررسیها و کلاً راهکارهایشان یقیناً به پیشرفت ادبیات این مرز و بوم انجامیده است.
از دل انجمن خروش کارون- که با شروع جنگ و تعطیلی برخی انجمنهای ادبی در استان شکل گرفت- شاعران و منتقدان ارزشمندی گام در وادی ادبیات گذاشته اند که باید به آنها افتخار کرد.
بنده از همینجا از استاد محمد بقالان که حدود چهل سال آن هم بدون چشمداشت، وقت و عمر خود را در راه اعتلای شعر و ادبیات استان و کشور سپری کرده است و همیشه هم از جیب خود برای برپایی این انجمن هزینه میکند و نیز دیگر عزیزانی که بار نشستهای این انجمن را در خانههایشان بر عهده میگیرند سپاسگزارم.
۴٫
روایت محمدرضا کایدی/شاعر
انجمن ادبی خروش کارون در اوان دهه ۶۰ متولد شد. آنهم در دوران جنگ و ایامی که مام وطن زیر انواع بمبارانها، و موشکهای رژیم یاغی بعث قرارداشت. درست در روزهایی که کلیه گروههای اجتماعی و حرکتها به ویژه فرهنگ و هنر و ادبیات در کمای سرگردانی جنگ رفته و حیات خود را ازیاد برده بودند، وجود یک تشکل ادبی فرهنگی به وضوح در آن فضا احساس میشد.
لاجرم با تدبیر و ابتکار استاد محمد بقالان، نهال آن کاشته شد و نشستهای خانگی تدریجاً در منازل شرکتکنندگان هر هفته صبح جمعهها برگزار میشد و در همان جلسه استاد بقالان مکان جلسه بعدی را به حضار اعلام میکرد.
کمکم مدعوین جدید پایشان به انجمن باز شد. در هر جلسه یکی بهعنوان مجری جلسه انتخاب میشد تا جلسه را اداره و مدیریت کند.
اشعار خوانده شده مورد نقد حضوری قرار میگرفت و این جلسات ادامه یافت تا اینکه سال۱۳۷۰ـ۷۱ توسط زندهیاد فریدون کربلی (آتش) حقیر نیز توفیق حضور را برای اولین بار پیدا کردم.
دیری نپایید که پیشکسوتانی مانند هوشنگ چالنگی، هرمز علیپور، محمود نایل و کسانی از جمله بهزاد خواجات و… به انجمن آمدند.
روزهایی را به یاد دارم که به دلیل استقبال کمنظیر شعرا و اساتید صاحبنام گاهی جا برای نشستن به سختی پیدا میشد و دقیقاً پس از یک دهه فعالیت وجود انجمن زبانزد بسیاری از اهل قلم شده بود.
و این تجربهاندوزی موجب شد افرادی نظیر ابراهیم سنایی که در همین انجمن نشو و نما یافته بود، خود شخصاً انجمن مستقلی را پایه گذاری کرد. و این خود یکی از افتخارات انجمن به شمار میآمد که توانست جسارت و بالندگی را در این نوع افراد بارور کند تا آنها جرات کنند که انجمن جدیدی را تاسیس نمایند.
واقعاً جای شگفتی دارد که یک گروه بدون هرگونه حمایتهای دولتی آنچنان ظهور و بروز پیدا کند که پس از فوت ناگهانی زنده یاد آرش بارانپور (یکی از اعضای انجمن) طرح برپایی یک بزرگداشت برای ایشان رقم بخورد. به صورتی که در سطح ملی چنان بازتابی پیدا کند که تعدادی از شعرای بنام کشوری همانند علیرضا قزوه و… تعداد از شعرای شیراز و تنی چند از مسئولین صفحات ادبی نشریات کثیرالانتشار کشوری به طرز ناباورانهای در این بزرگداشت حضور یابند و روزنامهها و نشریات آن زمان رعدآسا این خبر را در سطح ملی انتشار دهند و پس از گذشت چندسالی شاعر گرانقدر دیگری بهنام سیدنعیم موسوی ناگهانی رخ در نقاب خاک کشید و دومین کنگره مردمی که با کمکهای اعضای انجمن و سایر دلسوزان عرصه فرهنگ و ادب استان در سالن پوریای ولی اهواز بیاد آن شاعر سفرکرده برپا شده بود تیتر خبرهای ادبی نشریات آن روزها شد.
بنده حقیر این افتخار و توفیق را یافتم که به عنوان مجری برنامه با انبوهی از کاستی و کمبود امکانات و همراهی دیگر عزیزان، این کنگره را با مدیریت و نظارت استاد بقالان با موفقیت به پایان برسانیم.
و در نهایت سومین کنگرۀ حکیم وفایی شوشتری نیز پس از دومین بزرگداشت کلید خورد. به صورتیکه برخی بزرگان استان برای قرار گرفتن پشت تریبون و سخنرانی در این کنگره از یکدیگر سبقت میگرفتند. چه اتفاقی افتاده بود؟ این همت بلند توسط عدهای عاشق و دلسوز از کجا نشات گرفت؟ که بدون هرگونه حامی و یاری دولتی، سه کنگرۀ عظیم مردمی در مرکز یک استان برپا شود؟ و تا کنون خاطرات این بزرگداشتها بر زبانها جاری است.
اکنون این پرسش اینجا مطرح میگردد که انجمن ادبی خروش کارون به کدام پرسش فرهنگی ادبی پاسخ داده اند؟
باید گفت انجمن خروش کارون در ادوار گذشته و طی قریب به چهار دهه عمر خود با نشستهای ادبی و کارشناسی و کالبدشکافی شعر و انجام مصاحبهها توسط بزرگان صاحب نام و اعضای آن تا حدود زیادی توانست در زمان خود مؤلفههای شعر نو و شعر کلاسیک را مورد نقد و آسیب شناسی قراردهد.
چه پاسخی شایسته تر ازاینکه توانست جوانهای نواندیش را به انجمن کشانیده و میدان عمل آنها را بسط و توسعه و گسترش دهد تا جایی که این جوانها قابلیت یافتند در عرصۀ شعر عرض اندام کرده و آثارخود را با تاسی از این جلسات در نشریات یا کتابهایی که چاپ کرده اند به جامعۀ ادبی عرضه نمایند.
کارکرد یک انجمن مردمی در پیشرفت ادبیات بسیار مؤثر است. یک انجمن مردمی یا همین NGOها (سازمانها و گروههای مردم نهاد/سمنها) از بطن جامعه جوانه زدهاند و بر دلها مینشینند. زیرا تجربۀ قریب چهار دهه از گذشت انقلاب این موضوع را به وضوح به مردم القا کرده که هر گاه تشکلی بدون واسطه از متن و بطن مردم برخیزد جامعه و قشر روشنفکری را تحت تأثیر قرار خواهد داد. نمونۀ بارز آن همین انجمن خروش کارون است.
ما در هیچ جایی نخواهیم دید که یک گروه و تشکل ادبی هنری بدون کمکهای دولتی اولاً بتواند قوام و دوام داشته باشد و ثانیاً بدون برخورداری از هیچ حمایتی قادر باشد چند بزرگداشت مهم را در سطح استان و با حضور چهرههای برجستۀ شعری و ملی و میهنی بدون نقص و با موفقیت رهبری و هدابت نماید و با اقبال مردم مواجه گردد.
آیا این خود یک نوع پیشرفت در ادبیات ولو اندک محسوب نمیشود؟
۵٫
روایت سید لطفالله ناصری/شاعر و پیشکسوت ادبی
جناب استاد محمد بقالان یکی از برجسته ترین شاعران و سخن سرایان خوزستانی هستند که بیش از سی سال است که اینجانب با ایشان سابقۀ آشنایی و همگامی و همصدایی دارم!
آغاز نشو و نمای استاد بقالان با شروع انجمن شعرای اهواز در سال ۱۳۶۱ به سرپرستی مرحوم استاد محمد شیدای دزفولی همزمان گردید و ایشان در آن انجمن یکی از عناصر فوق العادۀ ادبی و از ارکان تأثیرگذار در میان شاعران آن دوره بهشمار میآمدند. کتابِ «ماه در دجله» در آثار موفق اوست.
استاد بقالان پس از سالها و طی تجربیات و کاراییهای موفق، احساس نیاز به تأسیس و ایحاد یک انجمن جدید نمود که بتواند از گستردگیهای لازم جهت فراگیری و پیوستگی و هماهنگی همهجانبۀ شاعران مختلف با ویژگیها و سلیقههای سبکهای متفاوت شعری برخوردار باشد و یک رشتۀ اتصال و وحدت را با سیستم مدرن پیریزی نماید.
بنابراین استاد بقالان با همکاری تعدادی از شاعران نظیر مرحوم استاد فریدون کربلی، مصطفی اسماعیلی، عبدالکریم خسروی راد، محمود نائل، عبدالکاظم طائفی، سلیمان هرمزی، هرمز فرهادی بابادی، عبدالرضا قناد دزفولی، ابراهیم سنائی و عدۀ دیگری از صاحبصدایان خوزستانی به شکل گیری و فعالیتهای گوناگون ادبی نظیر جلسات هفتگی بررسی شعر، مصاحبههای مختلف ادبی، چاپ و نشر آثار شاعران انجمن در هفته نامهها و ماه نامههای مختلف، دعوت از استادان بزرگ و مطرح کشوری، تشکیل نشستها و کنگرههای متفاوت ادبی و….
۶٫
روایت حجتالله پورانی/شاعر و پیشکسوت ادبی
از مجالست و همنشینی با اعضای انجمن ادبی خروش کارون به خوبی در یافتم که برای خلق یک اثر هنری به خصوص شعر، ذهن سیالِ با چالشهای گوناگونی برخورد میکند تا سرودهای را شسته و رفته بیافریند و در معرض تماشای بیننده یا خواننده اش قراردهد! غافل از آنکه ما اکثراً آن اثرِ به جا مانده از چالش ذهن را میبینیم و از پشتِ صحنۀ آن خبرِ کافی نداریم که بر سراینده اش چه گذشته و چه دیده که الهام بخش او در سرایش شعری به این زیبایی شده است.
برای پی بردن به پشت صحنۀ هر اثر هنری چه جوششی باشد و چه تعلقی، میباید با سراینده، تنگاتنگ همنفس و هم احساس باشی تا بتوانی حال شاعر را درک کنی! این ارتباط عرفانی را از زمانی که با محمد بقالان و سرودههایش برخورد کردم احساس کردم.
اخیراً به ماهنامهای برخوردم به نام کاکو که سرودههای شعرای جنوب را همسان نشریه توفیقِ پیشین، منعکس کرده بود. از جمله شعری با این مضمون نظرم را جلب کرد:
چندیست که نان بنده آجرشده است
هنگامۀ رفتن کمرم قُور شده است
هی میکُشی و نمیبَری، علت چیست؟
من فکر کنم جهنم ات پُر شده است
ریسه رفتم… و عصا زنان و لنگان لنگان به طرف محمد راه افتادم. جالب این بود که ضرباهنگ عصایم رباعی او را تداعی میکرد و دوباره مرا به خنده وا میداشت کمی بیشتر در نشریه غورکردم. دیدم دبیر ادبی نشریه هم خود بقالان است. سری جنباندم و نگاهش کردم! بقالان تا لبخند مرا دید گفت: شاد باشی حجت! به چی میخندی؟ بگو تا ما هم بخندیم. گفتم: به طنز گفتنت!
این بندۀ حقیر، که کوچکترین عضو خانوادۀ هنر هستم، با اشعارِ بقالان، اینگونه ارتباط معنوی پیدا کردهام که هروقت غمی مرا رنجور کند، با مجموعۀ شعرش تفألی میزنم که او واقعاً، از زبان ما سخن میگویند.
۷٫
روایت كامران عالیان/شاعر
خروش کارون در اوایل دهۀ شصت پدید آمد. روزگاری که پس از فترت دستداده بر اثر انقلاب، تمامی حرکتهای اجتماعی از جمله و به ویژه فرهنگ و هنر در رکود و بلاتکلیفی به سر میبردند. بلاتکلیفی از آنجا که انقلاب بیش از همه، مدعی فرهنگ و تحول فرهنگی بود و میخواست که فرهنگ را دیگرگونه، عرضه کند اما هیچکس در آغاز نمیدانست که این دیگرگونگی سرانجام چه چیزی از کار در خواهد آمد.
در این میان شعر نیز همچون دیگر زمینههای فرهنگی دچار گیجی بود. در میان این فترت بود که انجمن خانگی خروش کارون، پدیدار شد و پایید. نه از خوان یغمای گسترده بر ویرانههای رژیم پیشین، بهره گرفت و نه پشتیبانی نهادهای جدیدالتأسیس را با خود داشت. اما پایید و تا به امروز سه دهه، دوام داشته است.
چه بسا همین عدم وابستگی است که راز بقای آن بوده. نیاز به وجود و فعالیت چنین انجمنی چه در آن روزگار بیانجمنی و چه در این روزگار کثرت مدعیان این عرصه، کاملاً مشهود و محسوس است. انجمنی که البته در این سی سال، فراز و فرودهای فراوان داشته است؛ روزگاری برپاکنندۀ کنگرههای بزرگ شعر در شهر بوده است و یادوارههایی برگزار کرده که پس از چند دهه همچنان در یادها ماندهاند. و روزگاری دیگر تنها این امکان را داشته که جلسات عادیاش را برگزار کند. در تمامی این دوران اما سعی کرده است که چراغ روشنی باشد برای هر کس که بخواهد ساعتی را به شعر بگذراند. خروش کارون، دقیقا یک انجمن مردمیست. و همین نیز سببساز تاثیر و تداوم آن بوده است. یک انجمن مردمی که همچون هر تشکل مردمی دیگر میتواند جایگزین مناسبی برای کمبودها و محدودیتهای سازمانها و نهادهای دولتی باشد. در روزگار ما که هنر و فرهنگ در تعریف حکومتی خود به شدت بستهبندیشده و محدود به مخاطبان، ارائه میشوند، این تشکلهای مستقل هستند که میتوانند و بایست به وجه دیگر هنر بپردازند و آن را پیش روی مخاطب قرار دهند. اساساً یکی از دلایل و ضروریتهای پیدایش چنین تشکلهایی همین هم هست. یعنی عرضۀ آنچه در کوران هنر مورد حمایت حکومتها مغفول میماند و دور نگه داشته میشود.
چند شعر از شاعران انجمن خروش کارون
صدیقه صنیعی
آدم برفی
لبریزم از حادثۀ با تو بودن
قدم به قدم
به من نزدیک نشو
وگرنه!
نفس نفس آب میشوم
تنهایی را ازروی شانههایم نتکان
و این قدر با من گرم نگیر
من آدم برفی ام
خورشیدک من.
سیدلطف الله ناصری
دریا
دریا
در ظهر حادثه
زد خیمه
باری
ستارۀ تشنه بخواب میرود
ناگاه
سربی مذاب
به ویرانی گلویش رفت
گلوی ستاره
فوارهای ست
بر دستهای دریا!
دریا
امواج نیلی فواره را پاشید
بر اسمان
بی نشست قطرهای بر خاک!
مصطفی اسماعیلی سینا
با کدام غزل بسرایمت؟
گل آفتاب گردان مباش
ستیغ کوهی باش
که آفتاب خود بر تو بتابد
با کدام غزل بسرایمت
و با نام کدام گلهای باغ
صدایت کنم؟
تو به هیچکس نمیمانی!
منصور علیزاده
شهد و عسل است، مزۀ شوری تو
مست است میاز دو چشم انگوری تو
محکوم فناست هر چه که جمهوری ست
ای عشق به جز دولت جمهوری تو
خروشِ گُل
حبیب الله بهرامی
(تقدیم به استاد محمد بقالان)
دستت که میخارد
عاشقانه ببوس
که خار
خوار نیست
کارونی است
که خورشیدی به سینه دارد…
تو
با خار زیبایی
خروشِ گُل
و من
با زخم…
۱/۱۱/۱۳۶۵
علی فرهادی
از گورستان
می آید
کارون
من
رودی به درازنای
عتیق
زانوبه خاک
گیسوی ژولیده
به ژل
ودایهای
رود مرده
به کدام دیار؟
تا فرزند خواندهای مگر
در پیچ وخم
خشکسالی
گمگشته ای
تشنه لب
پای نخلی از جنس
بریم برهی
و کودکی که هزارو اندی شیرخوارۀ اوست
همتای اروند پیر
مادر بهمن شیر
و جاری در میان انبوه
خاطرات من
و نخلهای بی سر
آی خرمشهر
هجرت کن
به
فرات
کرخه
دز
کارون
شمر
با شمشیری آخته
در اصفهان و هگمتانه
شهنۀ نهراست.
منبع: هفته نامه تشان فردا