با کاروان شهدا
روایت یک پرواز
برشی کوتاه از زندگی و پرواز شهید یونس پورجلو
از کاروان شهدای شهر تشان
زیر نظر محمود طیّب
اشاره: بی گمان شهدا آیینه ای برای دیدن راستی و ناراستی رفتارهای ما هستند. کسانی که صادقانه از هرآنچه عزیز و گرامی است گذشته اند و با رسیدن به خواست و آرامش درونی خود، آرامش و امنیت را برای ما به ارمغان آوردند.
با خواندن زندگی و سیره و وصایای شهدای گرانقدر، بیش از پیش متوجه خلأهای درونی خود می شویم و درمییابیم که چقدر از چیستی و کیستی خود و از خویشتنِ خویش دور افتادهایم.
شهید یونس پورجلو ـ این جوان جویای دانش و معنویت و پیشرفت ـ را همگان از جوانان روشن و اهل دانش و فضل میشناختند و همواره تلاش او در راه کسب دانش و رشد فکری و پیشرفت کشور بود.
او در روز ۳۱ شهریور ۱۳۹۷ در حملۀ ناجوانمردانه و ددمنشانۀ تروریستی عناصر خودفروخته به مراسم رژۀ سالروز بزرگداشت حماسۀ هفتۀ دفاع مقدس در اهواز به همراه شماری از هممیهنان گرانقدرمان به شهادت رسیدند.
در روایت کوتاه زیر که با کمک و همیاری برادر ارجمند شهید ـ جناب یوسف پورجلو(جلالیفر)ـ تهیه شده است، بر آن کوشیده شده است تا شناختی هرچند کوتاه از زندگی و اندیشۀ این شهید و انسان تلاشگر و جویای رشد و پیشرفت با کمک دوستان و دوستداران شهید تقدیم محضر خوانندگان گرامی گردد. امید است که همواره با میهن دوستی و مردم دوستی و صداقت و راستی، پیرو واقعی شهدای گرانقدر و این مدافعان راستین میهنمان باشیم.
زندگی و تحصیلات:
شهید یونس پورجلو، در دیماه سال ۱۳۶۸در شهر تشان در استان خوزستان به دنیا آمد. از همان ابتدا در دوران تحصیل از شاگردان ممتاز و باهوش بود. به طوری که تحصیلات راهنمایی و دبیرستان خود را در مدارس نمونه و مخصوص دانشآموزان ممتاز گذراند. وی در رشتۀ ریاضی و فیزیک درس خواند و به خاطر علاقه زیادی که به صنایع نظامی و موشکی و هوافضا داشت، در سال ۱۳۸۷ از طریق کنکور سراسری در رشته مهندسی صنایع دانشگاه دولتی امام حسین(ع) پذیرفته شد.
پس از پایان تحصیلات به امید آنکه بتواند این علاقه را جامه عمل بپوشاند، وارد سپاه پاسداران شد. وی در دورۀ دانشگاه همچنان شاگرد ممتاز دانشگاه بود. در سال ۱۳۹۳ کارشناسی ارشد دانشگاه امیرکبیر قبول شد اما بهخاطر محدودیت شغلی انصراف داد. تابستان ۱۳۹۷ و دو ماه قبل از شهادت به عنوان مهندس برتر در بین گردانهای مهندسی از طرف ستاد کل نیروهای مسلح مورد تقدیر قرار گرفت.
ویژگیهایی که به یونس توفیق شهادت داد:
همۀ اعمال و رفتار یونس، رنگ صداقت و اخلاص داشت، اصلاً اهل تظاهر و ریا و تملق نبود. صاف و زلال و صادق بود.
از ویژگیهای خاص این شهید بزرگوار این بوده که بسیار مهربان و با گذشت بود. قلب مهربان او تحمل آزرده خاطر کردن کسی را نداشت همواره تلاش میکرد رضایت دیگران را مدنظر بگیرد . در مقابل اگر از کسی آزرده خاطر میشد سکوت میکرد و میگذشت و میبخشید. بارها بهخاطر اینکه کسی دل آزرده نشود، از رضایت خودش میگذشت.
از ویژگیهای منحصر به فرد این شهید بزرگوار این بود که مصداق بارز آیۀ «جاهدوا باموالکم و انفسکم» بود، اگرچه حقوق پردرآمدی نداشت اما همیشه و ماهانه اهل کمک و بخشش به دیگران بود.
در این عصر که زَرق و برق دنیا چشمگیر و چشم نواز است، شهید پورجلو بدور از تعلقات مادی و بی توجه به مال و دنیا همیشه ساده زیست بود. تواضع و پوشش ساده وی زبانزد عام و خاص بود. دلبستگی به دنیا نداشت، همیشه میگفت دنیا ارزشی ندارد، محل گذر هست. ماشین و املاکی که داشت هیچکدام به نام و نشان خود نبود.
شهید پورجلو خیلی خانوادهدوست و اهل صلۀ رحم بود، وقتش را طوری تنظیم میکرد که در طول ماه به همه خواهرها و برادرش سر بزند و در صورت لزوم به امورات آنها رسیدگی کند و در صورت لزوم گرهی از مشکلات زندگی آنان برطرف کند. به قولی حلال مشکلات، سنگ صبور خانواده بود. شهید یونس به معنای واقعی خودش را وقف پدر و مادرش کرده بود. جلب رضایت پدر و مادرش اولویت اول زندگیش بود. او نه تنها یک پسر و یک برادر بود بلکه با همۀ اعضای خانواده، رفیق و دوست بود. ارتباط با پدر و برادرش مثل دو دوست بود. اوقات فراغت را معمولاً به تفریح دو نفره باپدر پیرش اختصاص میداد. همیشه دغدغۀ سلامتی و درمان پدر و مادرش را داشت.
چون محل کارش اهواز بود، چهارشنبههای آخر هفته که به خانه برمی گشت، به خواهرش سفارش میکرد که «به پدر و مادر چیزی نگو تا به خونه برسم، چون میترسم بابا و مامان به خاطر جاده و مسیر طولانی، استرس بگیرند و نگران شوند».
وظیفهشناسی:
او با تعهد و مسئولیت لباس سبز پاسداری را پوشید و در همه مدت خدمت خود تمام تلاش خود را بکار گرفت تا همواره وظیفه خود را به بهترین شکل ممکن انجام دهد. او میگفت «منم و یک کوله پشتی و یک تفنگ و یک قمقه، میزنم به صحرا. نمی خواهم پاسداری تن پرور باشم».
شهید یونس یک فرد معمولی بود، نه عارف بود و نه زاهد. بلکه عامل و مجاهد بود بود. وی همیشه و بدور از شعار و ادعا به دنبال عمل بود، عمل به وظیفه. در این زمان که متأسفانه برخی برای از زیر کار در رفتن، دنبال بهانه اند، مجاهد بود؛ یونس خیلی جاها از خودش گذشت خوب توانسته بود با خودش بجنگد و خودش را نبیند. او اهل ایثار بود. به هر حال شهادت مقدماتی میخواهد. باید از قبل، توانسته باشی تمرین ایثار و از خودگذشتگی و بزرگی کرده باشی تا در پایان به شهادت و معنویت محض برسی.
او معمولی؛ اما با بصیرت بود؛ تصوری که برای اذهان ساختند، شهدا را دور از دسترس قرار دادند، اما یونس با همۀ استعداد و نبوغ علمی که داشت، یک فرد معمولی بود. یعنی سیرۀ زندگیش این بود. به دور از تکبر و تظاهر اما مرد اخلاص و عمل بود. او بسیار خوب توانست معادلات زندگی را کنار هم بگذارد و اولویت بندی کند. اولویتهای زندگی خوب شناخت.
در کنار وظیفۀ خود، دغدغۀ فرهنگی داشت. دنبال خروجیگرفتن از کارهای فرهنگی بود. معتقد بود که در عرصۀ فرهنگی باید مجاهدت بیشتری داشت، می گفت «ما در نبرد با دشمن، این همه نیروهای زبده و ناب شهید میدهیم، شما در عرصه فرهنگی چه کرده اید؟»
یونس انس زیادی با شهدا داشت. البته این انس فراتر از یک احساس عاطفی بود. اطلاعات کامل و خوبی در مورد شهدا، عملیاتها و محل شهادتشان داشت.
گاهی از شهدایی میگفت که کمتر کسی از آنها شناخت داشت. آخرین جستجوهایی که پنج روز قبل از شهادت در اینترنت داشت، پیرامون شهیدان شمایلی، بقایی، دقایقی، صدرالله فنی، احمد کاظمی، حسن شفیع زاده،(مؤسس و فرمانده توپخانه سپاه پاسداران، اهل تبریز) خرازی و … بود.
مردمداری:
مگر جز این هست که ولینعمتان این انقلاب، مردم هستند؟ شهید یونس بسیار دغدغه مردم، معیشت و وضعیت اقتصادی مردم را داشت، از شرایط موجود خیلی ناراحت و نگران بود، میگفت باید در کنار مردم بود، این مردم هستند که همه کارۀ انقلابند. از مشکلات بی آبی، بیکاری، گرد و خاک و آب و هوا و شرایط ناشی از این وضعیت استان رنجدیده خوزستان، ناراحت بود.
امکان نداشت که کسی از او کاری بخواهد و توانایی انجامش داشته باشد و یونس کوتاهی کند. برای هرکسی میتوانست کاری انجام میداد، اصلاً آخرین کاری که ساعاتی قبل شهادتش انجام داد، گرهگشایی از کار همسایه ای بود که مشکل کسری خدمت داشت. اگر جاهایی هم از دستش بر نمی آمد، از دوست و همکاراش کمک میگرفت. به هر طریقی کارهای مختلف انجام میداد. از اشتغال جوانان تا مسائل مربوط به خدمت سربازی، محل خدمت و… .
شاید گاهی تصور این است که باید یک نسخه دعا و نماز یا سیر سلوک عرفانی طی کرد تا به شهادت رسید. در صورتی که در سیرۀ معصومین هست که بر عمل در راه دین تأکید شده نه عزلت گزینی. یونس در کنار التزام به انجام واجباتش، غالب مستحبات و واجبات دیگرش را به دور از تظاهر و ریا، خالصانه به صورت عملی انجام میداد.
اهل صلۀ رحم، خوش برخورد، خوش اخلاق، شوخ طبع، صبور، متواضع، مأخوذ به حیا، سادهپوش و سادهزیست، بدون تعلق به مادیات، اهل دلجویی و عطوفت، و تکریم و احترام بزرگتر و به خصوص جلب رضایت پدر و مادر، اهل انفاق و دستگیری نیازمندان و ورزشکار بود.
یونس آگاه و مطلع به مسائل روز بود. اهل تحلیل بود، مسائل روز کشور و جهان را مرتب رصد میکرد. دنبال درک بیشتری از مسائل اعتقادی بود. و همواره در اینباره مطالعه میکرد.
او پرواز کرد و ماندگار شد. امید است پیرو راه شهدا و فدائیان میهن باشیم.
نازبیگم بایستی، مادر شهید یونس پورجلو*
«یونس پسر کوچکم بود. بچهای باهوش و با استعدادی بود. هیچ تکبّری نداشت، به غریبه و آشنا احترام میگذاشت، هیچوقت باعث رنجش خاطر من و پدرش و حتی خواهرها و برادرهایش نشد. همیشه دنبال جلب رضایت من و پدرش و دیگر اعضای خانوادهاش بود، خیلی حرفگوشکن بود. با شوخطبعیاش فضای خانه را شاد میکرد. گاهی که مریضاحوال بودم، لباسهایم را میشست و کارهای خانه را انجام میداد.
هر وقت من یا بابایش مریض میشدیم تحمل نداشت، دنبال دکتر و درمان ما بود. حتی هر کدام از برادرها و خواهرهایش کاری داشتند یا مشکلی داشتند، هر کاری از دستش برمیآمد، انجام میداد. برای بچههای آنها وقت میگذاشت، آنها را به پارک و تفریح میبرد، برای آنها خرید میکرد، مثل آنها بچه میشد و با آنها بازی و سرگرمشان میکرد.
مرخصیهایش را طوری تنظیم میکرد که کمککار پدرش باشد یا وقتی ما به کمک او نیاز داشتیم بتواند پیش ما باشد. به پدر و مادر شهدا خیلی احترام میگذاشت و هر کاری میتوانست برای آنها انجام میداد.
یونس میآمد همه خوشحال بودیم
همیشه نظرم به درگاه خدا بود، توکلم به خداست، بچهام هدیۀ خدا بود و حالا هر چه خدا صلاح دانست، همان شد. اینکه پسرم شهید شد شاکرم. افتخار میکنم در راه امام حسین (ع) شهید شد. پسرم نان حلال پدرش را خورد. لیاقتش شهادت بود. یکی دو سال پیش هم خواب دیدم شهید میشود. اما من مادرم، بچهام را خیلی دوست داشتم، دلتنگش میشوم.
هر هفته را روزشماری میکردم تا آخر هفته شود و او به خانه بیاید. وقتی میآید غذایی که دوست داشت درست میکردم. من مریض احوال هستم. فقط یک کلیۀ من سالم است. مشکل قلبی و فشار خون دارم. زانوهایم ساییدگی شدید دارد. اما وقتی یونس میآمد و بقیۀ بچهها جمع میشدند؛ از ذوق و شوقی که داشتم مریضیهایم یادم میرفت.
وقتی از اهواز حرکت میکرد به خواهرهایش میگفت: به پدر و مادر نگو که من در حال آمدن هستم تا نگران جاده و من نشوند تا خودم به خانه برسم. برایش پیراهن و کت و شلوار دامادی گرفته بودیم تا بعد از ماه محرم و صفر دامادش کنیم.
راه پسرم روشن بود، روز خاکسپاری اش لباس رزم او را پوشیدم. میخواستم شأن لباس پاسداریاش را حفظ کنم. میخواستم بگویم راه پسرم را ادامه خواهم داد. راه ما راه حضرت زینب (س) است. یونس من در لباس پاسداری ادامهدهندۀ راه شهدا بود، نباید بگذاریم خون شهدایمان پایمال بشود.
مسئولان به وعدهها عمل کنند
درخواستی از مسئولان کشور داریم که اتفاقاً دغدغۀ شهید عزیز هم بود و همیشه از این مسئله دردمند بود و آن اینکه: مسئولان به مشکلات و نیازهای مردم نجیب خوزستان رسیدگی کنند. به وعدههایی که میدهند سریع عمل کنند.
دشمن از همین مشکلات و بیکاری و بیآبی جهت جذب عناصر سستپایه تلاش میکند. باید به این مردم شریف که در تمامی شرایط سخت پای انقلاب و نظام ایستادند خدمت کرد تا کورسوی امید دشمنان ما به ناامیدی کامل تبدیل شود.
خوزستان به تعبیر حضرت امام دینش را به انقلاب ادا کرد و همچنان در این مسیر خواهد بود و اینگونه حوادث هم آنها را در این راه مصممتر میکند، همانگونه که در مراسم پر شکوه تشییع این شهیدان آن را با صدای رسا به جهانیان اعلام کردند.»
* بخشی از گفتگوی روزنامۀ جوان با مادر شهید.
منبع: هفته نامه تشان فردا