زاگرس، پیچیده در شولای آتش!

*الهام خوشنام وند

دستمان تهی‌ست و فقط می‌توانیم بنالیم و غم بخوریم از ظلمی که بر محیط زیست‌مان می‌رود و سرزمین‌مان را از این که هست، فقیرتر می‌کند.

در بی‌توجهی مردم و مسئولان، آتش از جرقه‌ای شاید نامعلوم، شروع می‌شود و ناگهان از سر و کول درختان بینوا بالا می‌رود و دردناک‌ترین صحنه‌ها از سوختن درختان سبز تا تخم و جوجه‌ی پرندگان و کل حیات وحش شکل می‌گیرد.

در چند روز، جنگل‌ها خاکستر می‌شوند و خیلی چیزها از بین می‌روند. تنها، فریاد آتش‌آتش مردم، بی‌حضور امکانات مناسب، در کوه‌ها به التماس، بلند میشود. آن‌ها می‌دوند، عرق می‌ریزند و با هرچه در اختیار دارند، می‌خواهند جنگل را نجات دهند اما لهیب شعله‌ها، کش‌دارتر از آن است که دستان خالی غیرتمند، یارای مهارش را داشته باشند. باید امدادی از آسمان بیاید که نمی‌آید!

بالگردهایی که در روزگار صلح، وظیفه‌شان فریادرسی در حوادثی این‌سان است، به بهانه‌ی نبود بنزین و ناهماهنگی‌های اداری، جا می‌زنند و ما را در این مصیبت ویرانگر تنها می‌گذارند.

این روزها مردم خیلی سوال‌ها می‌پرسند. مثلاً ای‌که چگونه برای ادوات نظامی خودمان در تامین بنزین ناتوانیم اما کشتی‌کشتی به آن سوی جهان صادر می‌شود البته به روایتی‌هایی “مجانی”!

هلیکوپتری که در حد پروازی برای خاموش‌کردن آتش، بنزین ندارد؛ چگونه می‌تواند در جنگی که محتمل است، ساعت‌ها در آسمان پرواز کرده در مقابل دشمن ایستادگی کند؟!

(مناطقی که طعمه آتش شدند)

آیا پرسیدن این دغدغه‌ها منطقی نیست آن‌هم در بحبوحه‌ی نمایش افتتاح مجلس با آن همه کارت هدیه و چفیه و عکس و تظاهر و برنامه برای ختم قرآن به هزینه ملت!

آیا یکی از نمایندگان زاگرس‌نشین گرفتار آتش، بانگ کمک‌خواهی برداشت تا شاید به جایی برسد و مسئولی از ترس واکنش غیرت او، تکانی به خود بدهد و برای خاموش کردن این حریق نابودگر کاری بکند؟! البته که نه! به جایش، جوانان بی‌پناه و خالی‌دست، خودشان را به آتش می‌زنند و تقلا می‌کنند و محیط‌بانان خسته‌ی شریف، از ناتوانی، ناله سر می‌دهند و از داغ قامت سبز درختانی که شعله‌های آتش در برشان گرفته، زار می‌زنند!

همه‌ی این‌ها درحالی‌ست که رئیس سازمان محیط زیست – که باید دلسوزترینِ مردم باشد به طبیعت- در افاضاتی می‌فرمایند:” اگر بخواهیم کل کشور را بسیج کرده و آتش‌سوزی جنگل‌های زاگرس را خاموش کنیم، صرفه‌ی اقتصادی ندارد!” وجود این مسئول، درد است. بر بی‌پناهی جنگلهای آتش‌گرفته، زخمی است کشنده‌تر از داس‌های قاتل!

دریغ که در قانون ما حتی مجازات قتل برای آدمی که خود را صاحب مقتول می‌داند هم آن‌قدر سنگین نیست که سایرین را بترساند برای تکرار، چه برسد به مسئولی که خودش را صاحب صندلی می‌داند بدون هیچ بازخواستی برای کوتاهی و قتل؛ حتی اگر مقتول، درخت و سنجاب و کبک باشد!

با آن‌چه بر سر طبیعت کشور می‌رود، بر تهی بودن بودن آینده از سرسبزی کوه‌های ما باید گریست و بر بی‌سهمی آیندگانی که قربانی حماقت مدیران امروز می‌شوند که به نظرشان محیط‌زیست، ثروت نیست و نجاتش را با معیارهای کوتاه‌بینانه‌ی خودشان به‌صرفه نمی‌بینند!

(شهروندی با دست خالی در حال خاموش کردن آتش)

بیچاره فرزندان فردا که به لطف آقایان نامسئول، از کَل‌ها و کبک‌ها و تیهوهای جائیز، فقط تصویری در کتابی شاید نصیبشان شود. کودکانی که هرگز در سایه‌ی هیچ بلوطی نخواهند نشست!

زاگرسیان از ناتوانی خود در نجات مادر، از شعله‌های بی‌رحم آتش، زجه می‌زنند. افسوس که زاگرس به اندازه‌ی فلاکت همه‌ی مردمش، تنهاست!

رسانه-هفته نامه فردا

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *